مترسک به جای نگهبان در جبهه چنگوله
تاریخ انتشار: ۹ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۴۱۴۶۰۸
نوبت نگهبانی من همیشه بعد از سعید بخشی کیادهی بود، بنده خدا، سعید وقتی می دید، به موقع سر پست حاضر نمی شوم، خودش می رفت جای من نگهبانی می داد، او که متوجه شد دارم به تنبلی عادت می کنم، دست به یک ابتکار زد، مترسکی با سلیقه خودش درست کرد و هر بار که نوبت پست من میشد و می دید سر پست نیامدم، مترسک را جای من می کاشت، بالای خاکریز از شانس بد من و سعید، یک روز فرمانده گردان متوجه شد و حسابی هر دو ما را تنبیه کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خاطرات پرتقالی شامل ۸۰ خاطره از ۶۰ رزمنده لشکر ۲۵ کربلا از استان مازندران است.
کلاشینکف پلاستیکی
در بخشی دیگر از این کتاب خاطرهای از یک رزمنده مازندرانی آمده است: وقتی وارد پایگاه شهید بهشتی می شدم، دو تا چشم دیگر قرض می کردم که آدم های پدرم را بشناسم. یکی از آن ها آقای مهرزادی بود؛ مسئول ستاد لشکر. او همیشه آمار مرا داشت. می دانست بابا که منطقه است سرو کله من هم پیدا می شود. همیشه عشق قطب نما و دوربین داشتم، راستش وقتی بابا از منطقه به خانه می آمد، یک قطب نمای جنگی سبز رنگ با کاور خاکی، دور فانسقه اش می بست و یک دوربین جنگی هم همراهش بود.
تصورم این بود که قطب نما و تفنگ به واحد ادوات مربوط است. خودم را رساندم به ادوات، ادواتی ها تا چشمشان به من افتاد، سریع خودشان را برای دست انداختن ام آماده کردند. یکی از آنها گفت: بفرما داخل آقا جواد! دم در بد است گفتم نه عجله دارم.
بیشتر بچه ها مرا به اسم کوچک صدا می زدند، پرسید فرمایشی بود، پاسخ دادم اسلحه، قطب نما و دوربین می خواهم نگاهی به هم انداختند و طرح تازه ای را ریختند. یکیشان، کاغذی را کشو درآورد و خیلی جدی شروع کرد به چیز نوشتن. از خوشحالی در پوست ام نمی گنجیدم.
پیش خودم گفتم: بابا که بیاید، حتما از عرضه و نفوذم تعجب می کند در پاکت نامه را با لبش خیس کرد و بعد از بستن درش آن را به من داد و گفت که این را ببر دفتر ستاد! کارهای اداری اش که تمام شد، تند و تیز برگرد همین جا. پاکت را گرفتم. دویدم. ذوق زده بودم.
فکرش را نمی کردم حاج حسین آن روز توی پایگاه باشد در را باز کردم یک هو دیدم، حاج حسین با آن قد بلند و اندام لاغرش ایستاده تا چشمم به او خورد، تمام دنیا روی سرم آوار شد. حاج حسین مرا که دید، اخم کرد و با لحن تندی گفت:جواد این جا چه کاری می کنی، از ترس زبانم بند آمده بود
ماتم برد در حالت عادی، بیرون از فضای پایگاه هم که حاج حسین را می دیدم، ترس برم می داشت، چه برسد این جا؛ داخل پایگاه، آن هم دفتر حاج حسین. چه جوابی باید می دادم؟ هر چه به مغزم فشار آوردم، نتوانستم جواب قانع کننده ای پیدا کنم. با لکنت و من و من گفتم: هیچی، این جا کار
داشتم. چه کاری، تو جز درس خواندن چه کار دیگری داری؟ مگر بابات نگفت این جا پیدات نشود؟ مگر قول ندادی؟ قیافه ی سر به زیری گرفتم و گفتم: آقای مهرزادی تو را خدا، به بابا نگو آخرین بارم است، قول می دهم چشم اش افتاد به پاکت توی دستم. خواستم قایم اش کنم که دیگر دیر شد.چی تو
دستت هست؟ نزدیک آمد. کاغذ را از دستم گرفت. باز کرد. بعد از چند لحظه، حاج حسین که همه انرژی اش را جمع کرد که نخندد، خنده اش گرفت. تازه متوجه ماجرا شدم توی کاغذ نوشته بود دفتر ستاد برادر رزمنده، جواد صحرایی فرزند رمضان علی خدمت می رسند لطفا یک عدد قطب نمای پلاستیکی، یک عددکلاشینکف چوبی، یک عدد کلاه آهنی لاستیکی و یک عدد و دوربینِ در اختیارشان قرار گیرد.
غسل میت مگس
بذله گویی و شوخی های علی رضا کوهستانی نظیر نداشت، یک روز در فاو نشسته بودیم با علی رضا چای می خوردیم یک لحظه هر دو ما متوجه شدیم که یک مگس روی لبه لیوان چای علی رضا نشسته همین طور خیره به مگس بودیم مگس روی لبه لیوان راه رفت و راه رفت تا این که یک دفعه مثل این که سر خورده باشد، افتاد توی لیوان علی رضا او گفت: نگاه کن می رود روی جنازه عراقی ها می نشیند و غسل میت اش را می آید توی چایی ما انجام می دهد.
نقشه برای خوراکی های رنگ و وارنگ
برج ۶ سال ۱۳۶۵ گردان ما صاحب الزمان (عج) در منطقه شط علی مستقر بود. واژه «شهردار»، آشنای بر و بچه های جبهه است. شهردار چادر ما پیرمردی بود به اسم سیدمحمد حسینی شصت سالی سن داشت اهل روستای «میانکاله» نکا بود. برخلاف چادرهای دیگر که شهردارشان هر یک ۲ روز عوض می شد، سیدمحمد شهردار ثابت ما بود بنده خدا خیلی زحمت می کشید، اما وقتی پای غذا به میان می آمد، سخت گیری اش گل می کرد به خاطر شرایط منطقه و کمبودها، آن طور که دلمان می خواست نمی توانستیم دل سیرغذا بخوریم؛ برای همین بیشتر وقت ها حسرت غذای با کیفیت و میوه ه ای تر و تازه توی دل ما باقی می ماند.
من در مخابرات گردان مشغول خدمت بودم و ارتباط گردان صاحب (عج) را با گردان های دیگر برقرار می کردم. به خاطر موقعیت کاری و دادن گزارش شنود عراقی ها، هر چند روز یک بار، فرمانده گردان و بچه های واحد اطلاعات عملیاتف مهمان چادر ما بودند. سیدمحمد، شهردار پیر چادر ما هم به احترام حضور عناصر گردان و بچه های واحد اطلاعات لشکر و گردان، حسابی سنگ تمام می گذاشت و هر بار که آفتابی می شدند، خوراکی های خوب و خوشمزه را برای مهمان های «از ما بهتران» می آورد.
چشم ما که به آنها می افتاد، حسرت خوردن آن همه شربت و میوه و خوراکی، بدجوری عذابمان می داد. پیش خودمان می گفتیم: چی می شد سید محمد نصف اینطوری که این ها را تحویل می گیرد به ما هم روی خوش نشان می داد هر چی هم به او التماس می کردیم سید جان مادرت یک خرده هم به ما توجه کن گوشش بدهکار نبود.
پی نقشه ای بودیم تا کمی از آن خوراکی های خوب سهم ما هم شود بالاخره نقشه شیطانی ای در ذهنم نقش بست یکی دو تا تلفن قورباغه ای توی چادر داشتیم. تلفن های قورباغه ای با ضربه انگشت کار می کرد؛ یعنی شماره ها را با ضربه زدن انگشت ها می گرفتیم.
به سید گفتم: دلت برای پسرت تنگ نشد این همه تعریفش را می کنی، لابد الان دلت براش یک ذره شده به زبان محلی، حرفم را تایید کرد گفتم: می خواهی از همین جا با پسرت تلفنی صحبت کنی، تعجب کرد جدی می توانی از این جا بهش زنگ بزنی؟ چرا نشود با چند ضربه به تلفن قورباغه ای زدم و یکی آن طرف خط توی اتاق بغلی شروع کرد به صحبت کردن، از قبل به سیدمحمد گفتم که زیاد نمی تواند صحبت کند و باید زود مکالمه اش را تمام کند با نقشه قبلی، یکی از پشت تلفن ادای پسربچه ها را در می آورد و با زبان محلی با سید صحبت می کرد، یک دقیقه نگذشته، گوشی را گذاشت سرجاش و ارتباط را قطع کرد.
شهردار چادر ما آن شب از این که توانست نصف نیمه با پسرش صحبت کند، ذوق زده بود و کلی از من و دوست مخابراتی ام تشکر کرد.
گفتم آقا سید حالا نمی خواهی عوض کاری که برایت کردم، شیرینی بدهی، گفت هر چی دلت می خواهد بهت می دهم کافیست لب تر کنی پسرم چی می خواهی حالا؟ آقایی کن و یک کم از آن غذاها و خوراکی ها و یکی دو لیوان شربت خنک به ما بده معطل نکرد؛ رفت و با خوراکی های جور واجور برگشت چادر آن روز دلی از عزا درآوردم.
چند روز دیگر باز هوس خوراکی های آن روز فراموش نشدنی افتاد به جان من و دوستم، شیطان یکبار دیگر رفت توی جلد ما و ول کن نبود. به سید محمد پیشنهاد دادم که اگر می خواهد می تواند دوباره تلفنی با پسرش صحبت کند، خلاصه یکی دو روز بعد هم این داستان تکرار شد و سهم ما هم از آن نقشه، خوراکی های رنگ و وارنگ بود.
فرهنگ ایثار و شهادت ۰ نفر راضیه زمانی دهکردی برچسبها بنیاد شهید و امور ایثارگران جمهوری اسلامی ایران جنگ تحمیلی دفاع مقدسمنبع: ایرنا
کلیدواژه: بنیاد شهید و امور ایثارگران جمهوری اسلامی ایران جنگ تحمیلی دفاع مقدس بنیاد شهید و امور ایثارگران جمهوری اسلامی ایران جنگ تحمیلی دفاع مقدس خوراکی ها حاج حسین چادر ما علی رضا بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۴۱۴۶۰۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خوراکیهایی که افسردگی شدید میآورند
به گزارش «تابناک» به نقل از نمناک، در جهانی زندگی می کنیم که بیشتر مواد به روش شیمیایی پرورش داده می شوند به همین خاطر برای کاهش نگرانی و اضطراب باید بیشتر به تغذیه توجه کنیم زیرا تغذیه نقش بسزایی در حالات روحی افراد دارد به شما خواهیم گفت چه غذاهایی باعث اضطراب و افسردگی خواهد شد.
مصرف این غذاها باعث تاثیر منفی بر وضعیت روحی شما می شود
مطالعات نشان می دهند مصرف مواد غذایی فاقد ارزش تغذیه ای، مصرف زیاد گوشت قرمز شیرینی و شکلات و عدم مصرف فیبر و انواع میوه و سبزیجات تازه می تواند بشدت باعث افزایش ریسک ابتلاء به افسردگی حاد شود؛ علاوه بر این موارد یک سری مواد خوراکی اثرات منفی روی سلامت روان و افزایش خطر ابتلا به افسردگی در فرد می شوند.
چه غذایی باعث تشدید افسردگی می شود؟
غذاهایی که باعث تشدید افسردگی میشوند:
۱. شکر
محققان دریافتند هنگامی که سطح گلوکز خون افزایش یابد، سطوح پروتیینی بالا میرود که رشد نورونها و سیناپسها را مورد تشویق قرار میدهد. بارها در بخش سلامت نمناک عنوان شده است که خوردن شکر باعث میشود که مغز شما در یک سطح بهینه کار کند و هرچه بیشتر این کار را انجام دهید، ریسک افسردگی و خطر ابتلا به دیابت و جنون نیز بیشتر میشود.
۲. شیرین کنندههای مصنوعی
فکر نکنید که تنها به این خاطر که شیرین کننده مصنوعی است خطری شما را تهدید نمیکند اسپارتام جز تشکیل دهنده (و خطرناک) که در محصولاتی مثل نوشابه یافت میشود، تولید انتقال دهنده عصبی سروتونین را مسدود میسازد.
این میتواند باعث انواع بیماریهای عصبی از جمله سردرد، بی خوابی، تغییرات در حالت روحی و افسردگی شود. اما ممکن است برای سلامت ذهنی نیز بد باشد.
۳. الکل
سیستم عصبی مرکزی مهم است. مسئول گرفتن اطلاعات از طریق پنج حس، تفکر، درک، استدلال، و کنترل عملکرد حرکت است. اما با مصرف الکل این موارد کاهش پیدا میکنند و باعث تشدید علایم افسردگی میشود.
۴. روغن هیدروژنه
مرغ سرخ شده، پنیر سرخ شده، سیب زمینی سرخ کرده، به دلایل مختلفی برای بدن مشکل ایجاد میکنند و میتوانند باعث افزایش وزن شوند. اما چیزهای بیشتری وجود دارد:آنها هم به افسردگی مرتبط هستند.
هر چیزی که با روغنهای هیدروژنه درست شده و حاوی چربیهای ترانس است میتواند به طور بالقوه به افسردگی کمک کند. چربیهای اشباع شده، مثل آنهایی که در گوشت گوساله، لبنیات بالا، و کره پیدا شده اند میتوانند شریانها را مسدود کنند و از جریان خون به مغز جلوگیری کنند.
غذاهای مضر برای افسردگی
غذاهایی که برای افسردگی مضر هستند:
۵. فست فود
افرادی که فست فود میخورند، ۵۱ درصد بیشتر دچار افسردگی میشوند؛ بنابراین از خوردن آنها بپرهیزید.
۶. چربی ترانس
چربی ترانس به چربیهای اشباع نشده گفته میشود که معمولا در کل غذاها دیده نمیشوند. تنها در دهه ۱۹۵۰ چربیهای ترانس به طور معمول در چیزهایی مثل مارگارین، اسنک، محصولات پخته شده بسته بندی و روغنهای مورد استفاده برای سرخ کردن مواد غذایی، مورد استفاده قرار گرفتند. مصرف چربیهای ترانس کنترل نشده میتواند ریسک افسردگی را تا ۴۸ درصد افزایش دهد.
۷. غذاهای با سدیم بالا
دهه هاست، غذاهای بدون چربی به عنوان یک راه حل کاهش وزن اعلام میشوند -، اما بسیاری از این محصولات حاوی کمی سدیم هستند. متخصصان میگویند که همه این نمک اضافی میتواند کاملا با احساسات شما ناسازگاری داشته باشد، زیرا سدیم اضافی در این محصولات میتواند جنبههای سیستم عصبی را مختل کند.
نه تنها این میتواند باعث افسردگی شود، بلکه میتواند به واکنش سیستم ایمنی نیز کمک و باعث خستگی شود؛ و البته نمک هم چنین منجر به نگهداری مایع و باد کردگی میشود.
۸. کافئین
متخصصان بسیاری وجود دارند که میگویند حتی مقدار کمی کافئین نیز میتواند منجر به افسردگی شود. دلیل بیشتر کارشناسان، اثر مخرب کافئین روی خواب است. خواب آشفته میتواند به طور جدی به وضعیت ذهنی آسیب برساند.
۹. سبوس گندم
این نام را همیشه در میان خوردنیهای مفید مشاهده میکردید، اما اینجا باید بگوییم که در مورد افسردگی این مسئله کمی متفاوت است چراکه سبوس گندم به دلیل وجود فیتیک اسید و فیبر جذب روی را محدود میسازد و همین کاهش روی اثر سو در افرادی که در معرض استرس و افسردگی هستند میگذارد.
مقدارکافی روی به خصوص برای افراد مضطرب اهمیت ویژهای دارد، زیرا نشان داده اند کمبود آن رفتار عصبی و افسردگی را موجب میشود.
۱۰. پنیر سویا
با این که سویا مملو از پروتیین کم چرب است، همچنین با آنزیمهای گوارشی و پروتئاز میتواند بسته بندی شود که هضم پروتئین را به طور باور نکردنی دشوار میکند. سویا مس، بالایی دارد یک ماده معدنی مرتبط با رفتار مضطرب، و نفخ شکم است.
۱۱. قهوه
قهوه مانند سوخت جت برای یک مغز نگران است؛ و یکی از بالاترین منابع حاوی کافئین است. کافئین نیز میتواند جذب مواد مغذی کلیدی را مانند ویتامین د و ویتامینهای ب کند کند. تحقیقات نشان میدهند که استفاده از مواد گیاهی، به طور طبیعی، به خصوص بابونه، میتواند جایگزین خوبی برای قهوه باشد.
غذایی که افسردگی را تحریک میکند
غذاهایی که افسردگی را تحریک میکند:
۱۲. نان سبوس دار
گلوتن برای بسیاری از افراد مضطرب، به خصوص بیمارانی با بیماری سلیاک - که در میان آنها اضطراب رایج است خوب نیست و زمانی که گلوتن حذف میشود، این رفتار هم ناپدید میشوند. اما حتی افراد با آلرژیهای خفیف نیز به آن حساسیت دارند.
۱۳. سوپ و غذاهای کنسرو شده
غذاهای فرآوری شده حاوی بیسفنول است که در اکثر غذاهای کنسروی و پلاستیکی وجود دارد میتواند باعث کاهش قابل توجهی ژنها در بخش استرس مداری مغز میشود.
۱۴. آب میوه
آب میوهها فیبرندارند و حاوی فروکتوز هستند در نتیجه قند خون و هورمون استرس آدرنالین را بالا میبرند. به عنوان یک قاعده کلی از نوشیدنیهای شیرین اجتناب کنید.